زندگی آزاد

زندگی به شیوه آزاد

زندگی آزاد

زندگی به شیوه آزاد

در فراغ خندوانه

خندوانه عزیز، می‌بینی چقدر خاطرت برای ما عزیز است که هنوز نرفته دلمان برایت تنگ شده؛ دیدن تو برایمان عادت شده بود. می‌گویند ترک عادت مرض است، با رفتن تو ما باز هم مریض می‌شویم، باز هم غصه دار می‌شویم. خوب حق بده، در این مدت هر شب بجای ۲۵ ثانیه یک ساعت با تو و رامبد خندیدیم، می‌دانی در این مدت چند بار با جناب خان به خواستگاری احلام رفتیم؟!

تو میروی و ما باز غصه دار می‌شویم، اما اینبار می‌دانیم که باید بخندیم، حتی اگر خیلی گرفتار باشیم. چون تو به ما یاد دادی که خندیدن مختص قشر مرفه جامعه نیست، بلکه خندیدن جزء زندگی  و حق مسلم همه ما است. تو میروی اما گفتی باز هم بر‌میگردی، ما منتظرت می‌مانیم و ازت خواهش می‌کنیم زود برگردی که «اندوه بزرگی‌ست، انبوه انتظار»، ما هم قول می‌دهیم تمام سعی‌مان را کنیم که تا برگشتنت آدم‌های نارگیل‌تری شویم.

به نام جان آفرین

بخت چنین رفت که سخن آغاز کنم، از عشق دفتری نو باز کنم.

همچین اولین قدم سخت‌ترین است. اولین یادداشت وبلاگ هم به همین شکل است. هزارن چیز در ذهنت هست که بگویی و در عین حال هیچ چیز نیست که بنویسی. به هر حال این وبلاگ قرار است جایی باشد برای دلتنگی‌های من، معجونی از خاطرات، روزمرگی‌ها، تکنولوژی با کمی فلسفه، امیدوارم که از یادداشت‌های من لذت ببرید.