زندگی آزاد

زندگی آزاد

زندگی به شیوه آزاد
زندگی آزاد

زندگی آزاد

زندگی به شیوه آزاد

درد دل

آخرین پستی که ارسال کردم مربوط می‌شود به ۳ بهمن و حالا که این پست را می‌نویسم در دقایق اولیه ۲۷ بهمن هستیم. در این فاصله ۲۵ روزه با خودم کلنجار می‌رفتم که این وبلاگ را به کل حذف کنم یا اینکه بگذارم همچنان به حیاتش در عرصه وب ادامه دهد. چند باری به وبلاگ سرزدم و چندتایی از مطالب را حذف کردم شاید احساس نسبت به وبلاگ بهتر شود.

بعد از ۲۵ روز کشمکش با خودم نتیجه کار این شد که هنوز هم اینجا در خدمت شما هستم و احتمالا خواهم بود اگر این وبلاگ از بلایای غیر طبیعی مصون باقی بماند.

خودسانسوری

خودسانسوریاولین بار سال ۸۹ بود که یک وبلاگ در بلاگفا ساختم و شروع کردم به نوشتن؛ در ۵ سال گذشته وبلاگ‌های زیادی ساختم و کم کم سبک نوشتنم را پیدا کردم. تمام این سال‌ها با یک خودسانسوری همراه بود که اذیتم می‌کرد.
خودسانسوریی که باعث می‌شد ده‌ها خط را در کمتر از یک دقیقه پاک کنم. خودسانسوری اصلا چیز خوبی نیست؛ مثل بُغض‌ی است که در گلو می‌ماند و آخر سر راه نفس آدم را بند می‌آورد. تصمیم گرفتم از این به بعد بی‌پرده بنویسم، حرف‌هایی را که چندین سال است در ذهنم مانده.
البته بی‌پرده بی‌پرده هم که نه، گاهی خود سانسوری نیاز است. از قدیم گفتن زبان سرخ سر سبز را می‌دهد برباد، بخاطر حفظ سر هم که شده باید بعضی حرف‌ها را قلم بگیرم.

عصر وبلاگ‌نویسی


شما یادتان نیست، یک زمانی هر کسی که یک رایانه داشت و یک خط برای اتصال به اینترنت یک وبلاگ هم داشت. اون وقت‌ها داشتن وبلاگ یک کلاس خاصی داشت. بعد از همه گیر شدن وبلاگ‌نویسی عده‌ای سعی کردن وبلاگ‌شان را خاص جلوه دهند. 
ادامه مطلب ...

به نام جان آفرین

بخت چنین رفت که سخن آغاز کنم، از عشق دفتری نو باز کنم.

همچین اولین قدم سخت‌ترین است. اولین یادداشت وبلاگ هم به همین شکل است. هزارن چیز در ذهنت هست که بگویی و در عین حال هیچ چیز نیست که بنویسی. به هر حال این وبلاگ قرار است جایی باشد برای دلتنگی‌های من، معجونی از خاطرات، روزمرگی‌ها، تکنولوژی با کمی فلسفه، امیدوارم که از یادداشت‌های من لذت ببرید.